ماهنوش و صورتک‌های آسمانی ۲ (ترانه‌های توکانا)
ماهنوش و صورتک‌های آسمانی ۲ (ترانه‌های توکانا)
اثر مریا یزدانی

انتشارات: هوپا
تعداد صفحه: ۲۸۳
ژانر: نوجوان، داستان، فانتزی
جنسیت صدای مناسب: زن
سن صدای مناسب: جوان
درباره‌ی کتاب: یک کوه بی‌برگشت، یک قوچ طلایی لجباز، یک خارپشت نقره‌ای شکمو و پرحرف، سرزمین‌های ناشناخته با کوه‌های چشم‌و‌گوش‌دار و خرگوش‌های آبی. ماهنوش دختر نه‌ساله‌ی نابینا هنوز نمی‌داند که او را دزدیده‌اند یا گم شده؟ با ماهنوش و صورتک‌های آسمانی نه تنها با تمام صورت‌های فلکی آشنا می شوید و قصه‌های کهنی را که درباره‌شان گفته شده، می‌خوانید، بلکه داستانی می‌خوانید سراسر رنگ و بو سرشار از شکوه زندگی. قصه‌ی دخترک نابینایی که به آسمان می‌رود تا اهالی عجیب و غریب آن‌جا را از بلایی که گریبانشان را گرفته، نجات دهد.
گزیده‌ای از متن کتاب: پیرزن درِ قابلمه را برداشت. در کاسه‌ای که از یک جمجمه ساخته شده بود، چند ملاقه آش کشید و با یک کاسه ترشی جلوی ماه‌نوش گذاشت و گفت: «آشِ‌جلبک پختم. هوم! چه بویی داره! این هم ترشی بچه‌موشه. خودم درستش کردم! ترد و رسیده است!» و ادامه داد: «بخور تا یه‌کم جون بگیری! نگاش کن! یه‌ذره گوشت به تنش نیست.» خودش هم آش کشید و ملچ و مولوچ کُنان آن را خورد. تقویمش را نگاه کرد و گفت: «امروز سه‌شنبه است؟ باید به تله‌هام سر بزنم. خیلی‌وقته هیچ‌چیز درست‌وحسابی گیر من و جوجو نیومده! آشِ‌جلبک خیلی به مزاجم نمی‌سازه. دکترها می گن خرگوش برای دست‌و‌پام خوبه. اما این دُم‌بریده‌ها که دُم به تله نمی‌دن!» بعد، همان‌طور که دماغش را خالی می‌کرد، گفت: «چشم‌های من هم کم‌سو شده! تیرهام دیگه درست‌و‌حسابی به جک‌و‌جونورها نمی‌خوره!» به ماه‌نوش نگاه کرد و پرسید: «گفتی چشم‌هات نمی‌بینه؟! هوم؟ دروغ که نگفتی؟! این تمساحه زنده‌زنده قورتت میده‌ها! فهمیدی؟! تا چشم به هم بذاری برمی‌گردم. منتظرم بمون و از روی صندلی تکون نخور!» … ماه‌نوش از جایش تکان نخورد. احساس این که یک تمساحِ حتماً وحشی در چند‌قدمی مواظبش است، او را در جایش خشکانده بود. ترشی و آش، بوی گند می‌داد. دماغش را سفت گرفته بود و سرفه می‌کرد.

پیشنهادهایی که صاحب امتیاز کتاب ارائه کرده است: