کشتی شکسته
کشتی شکسته
اثر استیون کرین
مترجم: علی جعفری

تعداد صفحه: ۶۳
ژانر: داستان کوتاه
جنسیت صدای مناسب: هرکدام
سن صدای مناسب: جوان، میانسال
درباره‌ی کتاب:
گزیده‌ای از متن کتاب: «اگر قرار بود در آب بمیرم، اگر قرار بود در آب بمیرم- اگر قرار بود در آب بمیرم، آخر به خداوندي هفت خداي قهار دریا، چرا گذاشت این راه را بیایم و درختها و ریگها را ببینم؟ در این شب هائل چه بسا آدمی به چشم خویش ببیند كه مقصود غایي هفت خداي قهار این است كه او را در آب بكُشد، هرچند این کار ظلمي باشد سخت هولناک. چون بي گمان ظلمی است سخت هولناک، کشتن انسانی كه از جان مایه گذاشته، از جان. آدمی حس مي كرد گناهی است سخت گزاف. تا دنیا دنیا بوده آدمها در كشتي هاي مملو از بادبانهاي رنگارنگ غرق شده اند، اما باز هم- هرگاه آدمي دریابد كه آفرینش وقعي به او نمي گذارد و با مرگش آب از آب در عالم تكان نمي خورد، اول دنگش مي گیرد كه كلوخي بردارد و بزند به آن معبد، و بعد از خشم گُر مي گیرد كه نه كلوخي است و نه معبدي. جلوه های پیداي طبیعت بي گمان آماج دشنام او می شود. و اگر چیزي را به عینه نبیند كه به باد استهزایش گیرد، چه بسا هوس كند كه با تجسمش درآویزد و زبان به عجز و لابه بگشاید، زانو بزند و با خاكساري دست بردارد و بگوید «راضي ام به رضاي تو، اما چه كنم با این جانِ شیرین» اختر فسرده اي در شامگاه زمستان در دوردستها به چشم خورد و به دل گفت این هم پاسخ آفرینش. و از این پس مي گفت بدا به حالم. مردان نشسته بر قایق در این باره حرفي نزدند، اما بي گمان هر یک به فراخور حال در دل به آن اندیشیدند. از رخسارشان چیزي پیدا نبود جز سراپا واماندگي. دم در كشیده بودند و توش و توان را یكسر وقف قایق كرده بودند. نغمه دل ساز شد و شگفتا قطعه شعري بر ذهن خبرنگار نقش بست. یادش هم نمي آمد که این قطعه شعر را كي از یاد بُرده بود كه در آن دم به یادش آمد. سرباز سپاه در الجزیره مي داد جان. دریغا زني كه زخمش فرو شوید، دریغا زني كه اشكي فرو ریزد. همرزم بر بالین سرش بود اما، مشت همرزم در مشتش مي گفت «وطنم، بوم و برم، الوداع الوداع» خبرنگار در دوران كودكي این واقعه را شنیده بود كه سرباز سپاه در الجزیره جان داده، اما عین خیالش هم نشده بود. چند تن از همشاگردي ها به او گفته بودند كه این سرباز چه فلاكتي كشیده است، اما شامش را كه خورده بود فارغ بال رفته بود سراغ كارش، انگار نه انگار كه چیزی شنیده. همیشه به خودش گفته بود به من چه كه سرباز سپاه در الجزیره جان داده، من چرا غم بخورم.

کسانی که تا کنون به این کتاب پیشنهاد خوانش داده‌اند: کورش دوستی میرقائد
پیشنهادهایی که صاحب امتیاز کتاب ارائه کرده است: احسان چریکی ، میترا پوررمضان